دیبادیبا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

عشق مامان و بابا

اولین سفر هوایی دیبا جون

1392/5/24 14:48
نویسنده : آیدا
616 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم بالاخره 7 ماهت تموم شد و دیگه یه عالمه بزرگ شدی ما هم برای اینکه یه استراحتی کرده باشیم بعد از یک سال تصمیم گرفتیم به همرا مامان هما و بابا فرنوش بریم آنتالیاواولش خیلی نگران بودیم که مریض بشی یا اذیت بشی ....ولی خداروشکر هیچ اتفاقی برات نیوفتاد و خیلی باما همکاری کردی و بینهایت بهمون خوش گذشت .از اونجا که ما شاالله خیلی اجتماعی هستی و باهمه خوش اخلاقی میکنی اونجا هم با همه دوست میشودی به همه لبخند میزدی برای همین همه عاشقت شده بودن و همش ناز ناریت میکردن.خلاصه یه هفته حسابی خوش ر گذروندی،برات مایو  و شورت پمپرزی خریده بودیم و با تیوپ که بابایت برات خریده بود هروز صبح میرفتی تو استخر بچه ها و حسابی ذوق میکردی وچون پاهات میرسد زمین و روپاهات میتونستی راه بری.عزیزم خیلی خوشحالم که از آب خوشت اومده و مثل بعضی از بچه ها که اونجا بودن جیغ نمیزدی به جاش میخندیدیو بدون کمک ما تو آب میدوییدی.قربونت برم حالا عکاسای بامزه ات را میذارم.راستی تو هواپیما هم همش خوابیدی و من موقع بلند و نشستن هواپیما بهت شیر میدادم که گوشت درد نگیره.از وقتی ازسفربرگشتیم خیلی سرم شلوغ شده و نمیرسم بیام و وبلاگتو آپلود کنم الانم خوابیدی و من تند تند دارم مینویسم تا یادم نره راستی بعد از اینکه بر گشتیم رفتیم دکتر و وزنت شده ٧٩٠٠ و قدت ٧٠ سانت .فدات بشم که خداروشکر روز به روز داری بزرگتر میشی.راستی به اندازه ٢ تا ٣ ثانیه بون دست وایمیسی.فکر کنم دیگه میخوای بایستی عزیزم. فعلا برم تا به زودی عکسای سفر را بذارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)